گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد اول
جلسه چهارم : وظيفه ما در برابر تحريفها


بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين باری‏ءالخلائق اجمعين و الصلوه و السلام علی‏
عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد
صلی الله عليه و آله و سلم و علی آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ
بالله من الشيطان الرجيم :
« فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسيه يحرفون الكلم عن‏
مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به »( 1 )
بحث ما در سه شب گذشته درباره تحريفات در واقعه تاريخی عاشورا بود
كه در چهار قسمت قرار داديم :
1 - بطور كلی در معنی تحريف و انواع آن .
2 - در بيان تحريفاتی كه در خصوص واقعه تاريخی عاشورا صورت گرفته‏
است و نمونه‏هايی از آن تحريفات .
3 - عوامل‏تحريف ، اسباب و موجباتی كه منجر به تحريف
می‏شوند بطور عموم ، و عاملهای خاصی كه در اين حادثه تاريخی دخالت‏
كرده‏اند .
4 - راجع به وظيفه ما مردم در برابر اين تحريفها ، هم وظيفه علمای امت‏
و هم وظيفه توده مردم .
از اين چهار بخش ، سه بخش اول را در شبهای گذشته صحبت كرديم و امشب‏
به فضل الهی درباره قسمت چهارم صحبت می‏كنيم .
بطور قطع و يقين در اين حادثه بسيار بزرگ‏تاريخی تدريجا تحريفاتی در
طول زمان پيدا شده است و بدون شك در اينجا وظيفه‏ای هست كه بايد با اين‏
تحريفات مبارزه كرد ، بلكه به تعبير بهتر ، اگر بخواهيم از خودمان‏
ستايش كنيم و تعبير احترام‏آميزی درباره خودمان به كار ببريم ، بايد
بگوئيم كه نسل ما رسالتی برای مبارزه با اين تحريفات دارد . ولی قبل از
آنكه اين وظيفه و اين رسالت را چه برای علمای‏امت ( به تعبير ديگر خواص‏
) و چه برای توده مردم ( به تعبير ديگر عوام ) عرض كنم ، مقدمتا دو
مطلب ديگر را بيان می‏كنم ، يكی اينكه نگاهی به گذشته كنيم و ببينيم‏
مسؤول اين تحريفات چه كسانی هستند . آيا خواص و علماء مسؤول اين‏
تحريفاتند و يا توده و عوام‏الناس ؟ امروزه وظيفه چيست و وظيفه كيست ،
يك مطلب است ، در گذشته مقصر و مسؤول كه بوده است ، مطلب ديگری است‏
. معمولا در اينگونه قضايا علماء به گردن عوام می‏اندازند و عوام به گردن‏
علماء . علماء می‏گويند تقصير عوام‏الناس است ، تقصير جهالت مردم است ،
بقدری مردم جاهل و نادان و نالايق و ناشايسته‏اند كه سزاوار همين
مهملات هم هستند ، شايسته حقايق نيستند .
من از مرحوم آيت‏الله‏صدرا علی‏الله‏مقامه شنيدم كه تاج‏نيشابوری در منبر
حرفهای مفت می‏گفت ، كسی به او اعتراض كرد كه اين حرفها چيست ، اين‏
همه اجتماع می‏شود چرا دو كلمه حرف حسابی نمی‏زنی ؟ گفت مردم لايق نيستند
! بعد هم با يك دليل ، به اصطلاح ثابت كرد .
مردم‏عوام يعنی توده مردم ، منطقی در برابر خواص دارند ، و اين منطق را
اغلب بكار می‏برند . می‏گويند : ماهی از سر گنده گردد نی‏زدم . علماء به‏
منزله سرماهی هستند و ما دم‏ماهی . ولی حقيقت اين است كه در اين تقصير و
در اين مسؤوليت ، هم خواص مسؤولند و هم عوام . اين را بدانيد كه عامه‏
مردم و توده مردم هم در اين مسائل شريكند . در اين جور مسائل اين توده‏
مردم هستند كه حقايق‏كشی می‏كنند و خرافات را اشاعه می‏دهند .
حديث معروفی است و علماء برای آن اعتبار قائل شده‏اند كه شخصی از
امام‏صادق عليه‏السلام در ذيل آيه شريفه : « و منهم اميون لا يعلمون الكتاب‏
الا امانی »( 1 ) ( در اينجا خدا از عوام يهود انتقاد می‏كند . با اينكه‏
خدا عوام را بی‏سواد ، امی و درس‏ناخوانده معرفی می‏كند ، در عين‏حال از
همين عوام در قرآن انتقاد می‏كند و آنها را مسؤول می‏شناسد ) سؤال می‏كند كه‏
آقا ! علمای يهود مسؤول بوده‏اند درست ، عوام چه مسؤوليتی دارند ؟ اينها
عوام بودنشان عذرشان است ( حديث مفصل است ) امام ( ع ) فرمود اين‏جور
نيست . مسائلی هست كه احتياج به درس خواندن دارد ، فقط درس خوانده‏ها
آنها را درك می‏كنند
درس ناخوانده‏ها درك نمی‏كنند . در اينجا می‏توان گفت عوام مسؤول نيستند
چون درس خوانده نيستند . گواينكه گاهی عوام مسؤوليتشان اين است كه چرا
درس نمی‏خوانند ؟ اين هم يك منطقی است . ولی اگر عوام مسؤوليت نداشته‏
باشند ، در مسائلی است كه آن مسائل احتياج به تحصيل و درس و كتاب و
معلم دارد . وقتی معلم نديده ، مدرسه نديده ، كتاب نخوانده چرا مسؤول‏
باشد ؟ اما بعضی از مسائل هست كه بشر با فطرت‏سليم ، آنها را درك می‏كند
و ديگر مدرسه و كتاب و معلم نمی‏خواهد ، به تعبير من ديپلم داشتن‏
نمی‏خواهد ، كلاس‏شش را طی كردن نمی‏خواهد ، بلكه عقل داشتن كافی است ،
سلامت عقل كافی است . سپس امام ( ع ) مثال زد ، فرمود : عالمی مردم را
به زهد و تقوا دعوت می‏كند ، ولی در عين حال برخلاف زهد و تقوا عمل می‏كند
! توبه‏فرما است ، اما توبه فرمايان خود ، توبه كمتر كنند و مردم عوام هم‏
اينها را می‏بينند كه بر ضد گفته خودشان عمل می‏كنند ! امام ( ع ) فرمود :
آيا انسان بايد درس‏خوانده و معلم ديده باشد و كلاس طی كرده باشد تا
بفهمد كه چنين آدمی لايق پيروی نيست ؟ عوام قوم يهود اينها را به چشم‏
خودشان می‏ديدند و با عقل خودشان درك می‏كردند ، « و اضطروا بمعارف‏
قلوبهم » ( 1 ) ، با يك معرفت فطری درك می‏كردند كه از چنين كسانی‏
نبايد پيروی كرد معذلك پيروی می‏كردند ، پس مسؤولند .
يك سلسله مسائل هست كه احتياج به درس خواندن ندارد ، به قول معروف‏
خط سياه و سفيد خواندن نمی‏خواهد ، عربی دانستن
نمی‏خواهد ، فارسی دانستن هم نمی‏خواهد ، صرف و نحو نمی‏خواهد ، فقه و اصول‏
نمی‏خواهد ، منطق و فلسفه نمی‏خواهد . فطرت سليم می‏خواهد و فطرت سليم را
هم همه دارند . فطرتشان درك می‏كند . پيغمبراكرم ( ص ) جمله‏ای دارد كه‏
از پخته‏ترين جمله‏هاست ، چون از فطری‏ترين جمله‏هاست . فرمود :
« انما الاعمال بالنيات و انما لكل امری مانوی » (1) عمل ، به قصد و نيت‏
بستگی دارد . اگر شما كاری انجام دهيد چه خوب و چه بد ، اما آن كار بدون‏
قصد از شما صادر شده باشد ، اگر بد است مسؤول نيستيد و اگر خوب است‏
پاداش نداريد .
اگر كسی آمد خوابی را نقل كرد ، داستانی را نقل كرد ، گفت فلان‏كس در
يك جريان اضطراری ، در يك عالم‏بی‏خبری ، در يك كاری كه كوچكترين قصدی‏
در آن نداشته است ، بلكه قصد خلاف داشته است ، در عين‏حال همين كار بدون‏
قصد ، او را به اعلی‏عليين بالا برد و تمام گناهانش را محو كرد ، آيا بايد
قبول كنيم ؟ بايد در كتاب خوانده باشيم ؟ عربی بايد بدانيم ؟ سياه‏وسفيد
بايد خوانده باشيم ؟ گناهان انسان را فقط توبه پاك می‏كند ، يك بازگشت‏
به حق پاك می‏كند . « ان الحسنات يذهبن السيئات »( 2 ) ، كار نيك‏
است كه اثر كار بد را می‏برد . اما كار بدون اختيار اينچنين نيست . ما
از همين فطرت خدادادی خودمان هرگز استفاده نمی‏كنيم .
در بعضی از كتابها نوشته‏اند يك نفر دزد كه راه را برای مردم
می‏گرفت و آنها را می‏كشت ، يك روز اطلاع پيدا كرد كه قافله زواری‏
می‏خواهد به كربلا برود ، آمد سر گردنه‏ای كمين كرد برای اينكه راه را بر
زوار امام‏حسين ( ع ) ببندد و مالشان را بدزدد و اگر لازم شد آنها را بكشد
. منتظر بود قافله برسد كه ناگهان كنارراه خوابش برد ، قافله آمد ، رد
شد و او بيدار نشد . در همين حال صحنه قيامت را خواب ديد كه او را به‏
جهنم می‏برند ؟ چرا به جهنم می‏برند ؟ چون كوچكترين عمل صالح در نامه عملش‏
نيست ، هر چه هست گناه است ، هر چه هست جنايت است . او را تا لبه‏
پرتگاه جهنم بردند ولی جهنم نپذيرفت و برگشت ! چرا نپذيرفت ؟ چون اين‏
مرد سر راهی خوابيده بود كه در آن قافله زوار می‏رفت و گرد زوار بر
تن‏ولباس او نشسته بود ، بدون اينكه خودش قصدی داشته باشد ، بلكه قصد
كشتن زوار را داشته است ، قصد بردن مال آنها را داشته است ، ولی علی‏رغم‏
گفته پيغمبر (ص) كه : « انما الاعمال بالنيات و انما لكل امری‏ء ما نوی »
، اين عمل بدون اختيار ، تمام گناهانش را محو كرد :

فان النار ليس تمس جسما
عليه غبار زوار الحسين
از جنبه شعری خيلی خوب است اما از جنبه مكتب امام‏حسين ( ع )
متاسفانه درست نيست .
مطلب دومی كه بايد قبل از بيان اين رسالت و وظيفه عرض كنم ، خطراتی‏
است كه در اين تحريفات وجود دارد . مختصری راجع به خطر تحريف بحث‏
كنيم . انواع تحريفها در واقعه تاريخی عاشورا را بدست آورديم ، عوامل‏
تحريف را هم شناختيم . ممكن است كسی
بگويد مگر تحريف چه عيبی دارد ؟ چه ضرری دارد ؟ چه خطری دارد ؟ خطر
تحريف فوق‏العاده زياد است . تحريف ضربت غير مستقيم است كه از ضربت‏
مستقيم كاری تر است . يك كتاب كه تحريف می‏شود ( چه تحريف لفظی ، چه‏
تحريف معنوی ) اگر كتاب هدايت باشد ، تبديل به كتاب ضلالت می‏شود، اگر
كتاب سعادت باشد تبديل به كتاب شقاوت می‏شود . اگر كتابی باشد كه‏
انسان را رو به بالا می‏برد ، در اثر تحريف رو به پائين می‏آورد . اساسا آن‏
حقيقت را بكلی عوض می‏كند . نه تنها بدون خاصيت می‏كند ، بلكه اثر
معكوس می‏بخشد .
هر چيزی آفتی متناسب با خودش دارد ، پيغمبراكرم ( ص ) می‏فرمايد :
« آفة الدين ثلاثة : فقيه فاجر ، امام جائر ، مجتهد جاهل » ( 1 ) ، سه چيز
آفت دين است :
1 - دانشمند بدعمل ، فاسق و فاجر . 2 - زعيم و پيشوای ستمكار . 3 مقدس‏
نادان .
پيغمبر اكرم اينها را بعنوان آفتهای دين می‏شمرد . همان طور كه جمادات‏
، نباتات و حيوانات آفتهای مخصوص بخود دارند ، بدن انسانها آفتهای‏
مخصوص به خود دارد ، دين ، آئين و مسلك هم آفت مخصوص به خود دارد .
تحريف ، كه بوسيله دو صنف از آن سه صنفی كه پيغمبر اكرم فرمود ، يعنی‏
عالم بد عمل و فاسق ، و مقدس نادان ايجاد می‏شود ، آفت دين است ، دين‏
را از بين می‏برد . تحريف چون موضوع را عوض می‏كند مردم آن را بعنوان‏
حقيقت می‏پذيرند ، اما نتيجه معكوس می‏گيرند
علی عليه‏السلام ، شخصيتی به آن عظمت ، در نظر بعضی از ما مردم يك‏
شخصيت تحريف شده عجيبی است . بعضی از مردم علی ( ع ) را فقط و فقط به‏
پهلوانی می‏شناسند و بس ! گاهی به وسيله اشخاص بسيار مغرض عكسهايی از
علی عليه‏السلام منتشر می‏شود كه شمشيری مانند زبان مار كه دو زبانه دارد در
دست اوست و بازوها و قيافه‏ای برای ايشان درست می‏كنند و نقاشی می‏كنند
كه معلوم نيست از كجا بدست آورده‏اند . اصلا عكس و مجسمه علی ( ع ) و
پيغمبر ( ص ) قطعا در دنيا نبوده است . يك قيافه‏های عجيبی درست‏
می‏كنند كه انسان باور نمی‏كند اين همان علی ( ع ) عادل است ، اين همان‏
علی‏ای است كه شبها از خوف خدا می‏گريسته است . چون سيمای يك عابد ،
سيمای يك متهجد ، سيمای كسی كه شبها استغفار می‏كرده است ، سيمای يك‏
حكيم ، سيمای يك قاضی ، سيمای يك اديب ، يك‏جور ديگر است .
مطلب ديگری كه مخصوص ما ايرانيهاست اينست كه به امام چهارم عليه‏
السلام می‏گوييم امام زين‏العابدين بيمار ! غير از زبان فارسی در هيچ زبان‏
ديگری كلمه بيمار را دنبال اسم امام زين‏العابدين ( ع ) نمی‏بينيم . در
زبان عربی چنين كلمه‏ای نيست . ايشان القاب زيادی دارند ، السجاد يكی از
القابشان است ، ذوالثفنات يكی از القابشان است . آيا شما كتابی در
دنيا پيدا می‏كنيد كه لقبی به زبان عربی به امام داده باشند كه مفهوم‏
بيمار را برساند ؟ ! امام زين‏العابدين ( ع ) تنها در ايام حادثه عاشورا
بيمار بودند ( شايد تقديرالهی بود برای اينكه بايد امام زنده می‏ماند و
نسل امام‏حسين ( ع ) از اين طريق محفوظ می‏شد ) و همان بيماری سبب نجات‏
ايشان شد . چندبار تصميم گرفتند امام ( ع ) را بكشند ، اما چون بيماری او
شديد بود ، گفتند انه لما به ( 1 ) چرا او را بكشيم ؟ او دارد می‏ميرد .
در دنيا چه كسی هست كه در عمرش بيمار نشده باشد ؟ در غير اين چند روز
ببينيد آيا يك جا نوشته‏اند كه امام زين‏العابدين ( ع ) بيمار بود ؟ ! ولی‏
ما امام زين‏العابدين ( ع ) را به صورت يك بيمار مريض زردرنگ تب‏داری‏
كه هميشه عصا بدستش است و كمر خم كرده و راه می‏رود و آه می‏كشد ، ترسيم‏
كرده‏ايم !
همين‏دروغ ، همين‏تحريف سبب شده است كه بسياری از اشخاص آه بكشند ،
ناله بكنند ، خودشان را به موش‏مردگی بزنند تا مردم آنها را احترام كنند
و بگويند آقا را ببينيد درست مانند امام زين‏العابدين ( ع ) بيمار است !
اين تحريف است . امام زين‏العابدين عليه‏السلام با امام حسين عليه‏السلام و
با امام‏باقر عليه السلام از نظر مزاج و بنيه هيچ فرقی نداشته است . امام‏
( ع ) بعد از حادثه كربلا چهل سال زنده بود . مانند همه سالم بود ، با
امام‏صادق عليه‏السلام فرقی نداشته ، چرا بگوئيم امام زين‏العابدين بيمار ؟
امامت به معنی نمونه بودن و سرمشق بودن است . فلسفه وجود امام اين‏
است كه يك انسان مافوق انسانها باشد ، همان‏طور كه پيغمبران ،
« بشر مثلكم يوحی الی »(1) بودند ، تا مردم از اين مثلهای اعلی پيروی و
تبعيت كنند . اما وقتی كه چهره اين شخصيتها اين قدر مشوه شد ، خراب شد
، سيمايشان تغيير كرد ، ديگر قابل پيروی و لايق پيروی نيستند . يعنی پيروی‏
از اين شخصيتهای خيالی به جای اينكه سودمند باشد ، نتيجه معكوس می‏بخشد .
پس اجمالا دانستيم كه خطر تحريف چقدر زياد است . واقعا تحريف ضربت‏
غير مستقيم است ، از پشت خنجر زدن است .
نسل يهوديان در جهان قهرمان تحريفند . هيچكس به اندازه اينها در
تاريخ‏جهان تحريف نكرده است ، و به همين دليل هيچكس به

اندازه اينها به بشريت ضربه نزده است ، حقايق را قلب و بدعتها ايجاد
نكرده است .
رسالت و وظيفه ما

مخصوصا در اين عصر بدانيد كه وظيفه سنگينی داريم . با حادثه تحريف شده‏
نمی‏شود به مردم خدمت كرد ، در گذشته هم نمی‏شد . در گذشته اگر فايده‏ای‏
نداشت ضررش كم بود ولی در اين عصر ضررش خيلی زياد است . ما و شما
بزرگترين وظيفه‏ای كه داريم اين است كه ببينيم چه تحريفاتی در تاريخ ما
شده است ، چه تحريفاتی در نقاشی شخصيتها و بزرگان ما شده است ، چه‏
تحريفاتی در قرآن شده است ؟ اما تحريف قرآن تحريف‏لفظی نيست ، يعنی در
قرآن نه يك كلمه كم شده است و نه يك كلمه زياد . خطر تحريف‏معنوی قرآن‏
به اندازه خطر تحريف‏لفظی آن است . تحريف معنوی قرآن يعنی چه ؟ يعنی‏
تفسير غلط ، توجيه غلط ، قرآن را غلط تفسير كردن ، توجيه غلط كردن ، همين‏
هم نبايد باشد . ببينيم در تاريخهای ما ، آن تاريخهايی كه بايد برای ما
درس آموزنده باشد و سند اخلاقی ماست ، سندتربيت اجتماعی ما است ،
مانند حادثه تاريخی‏عاشورا ، چه تحريفاتی شده است ؟ بايد با اين تحريفات‏
مبارزه كنيم .
وظايف علمای امت و عامه مردم

وظايفی كه علمای امت دارند چيست ؟ وظايف عامه و توده مردم چيست ؟

راجع به علمای امت يك سخن كلی را عرض می‏كنم : عالم نقطه انحرافش در
اينجاست كه هميشه خودش را در مقابل نقاط ضعف و عيبهای مردم می‏بيند .
نقاط ضعف روحی و اخلاقی و اجتماعی در افراد يك نوع بيماری است . در
بيماريهای جسمانی ، خود بيمار معمولا بيماری خودش را احساس می‏كند و
خودش دنبال معالجه می‏رود . ولی در بيماريهای روحی آنچه كه كار را مشكل‏
می‏كند اين است كه شخص بيمار است ولی خودش نمی‏فهمد كه بيمار است !
بلكه برعكس ، آن بيماری را به عنوان سلامت می‏پذيرد ! به بيماری خودش‏
علاقه دارد ! چنين نيست كه افراد ، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه‏
ضعف بشناسند و قبول كنند ، بلكه آنها را نقطه قوت در خودشان می‏دانند !
اين ، عالم است كه می‏فهمد نقاط ضعف اجتماعش چيست .
عالم كه در مقابل نقاط ضعف اجتماع قرار می‏گيرد ، دو حالت دارد : 1 -
با نقاط ضعف مردم مبارزه می‏كند . اين را مصلح می‏گويند مصلح يعنی كسی كه‏
با نقاط ضعف مردم مبارزه می‏كند . غالبا مردم از او خوششان نمی‏آيد ! 2 -
مبارزه كردن با نقاط ضعف مردم را كار سخت و مشكلی می‏بيند . مبارزه كردن‏
با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد بلكه ضرر هم دارد ، از نقاط ضعف‏
مردم استفاده می‏كند ! اينجاست كه مصداق « فقيه‏فاجر » می‏شود كه به فرموده‏
پيغمبراكرم ( ص ) يكی از آفات سه گانه دين است .
در سايرمسائل بحث نمی‏كنيم بلكه فقط در واقعه‏عاشورا بحث می‏كنيم . عامه‏
مردم دو نقطه ضعف در موضوع عزاداری امام‏حسين ( ع )

دارند ، يكی از آنها اين است كه معمولا مؤسس يا مؤسسين و صاحبان‏مجالس ،
چه آنهايی كه در مساجد و چه آنهايی كه بالخصوص در منزلشان مجلسی بر پا
می‏كنند ، در حدودی كه من تجربه دارم ( استثناء ندارد ) آن چيزی را كه‏
می‏خواهند ازدحام جمعيت است ! اگر جمعيت ازدحام كند راضی هستند اگر
ازدحام نكند راضی نيستند ! اين نقطه ضعف است . اين جلسات برای اين‏
نيست كه جمعيت ازدحام كند . مگر ما می‏خواهيم سان ببينيم ، مگر ما
می‏خواهيم رژه برويم ؟ ! هدف ، آشنا شدن با حقايق است ، مبارزه كردن با
تحريفات است . اين يك نقطه ضعف است كه گوينده در مقابل آن قرار
می‏گيرد . آيا با اين نقطه ضعف مبارزه كند يا از اين نقطه ضعف مانند
تاج‏نيشابوری استفاده كند ! اگر بخواهد با اين نقطه ضعف مبارزه كند ، با
هدف صاحب مجلس و هدف مستمعين كه از جمع شدن دور يكديگر و شلوغ شدن‏
خوششان می‏آيد ، ناسازگار است ، اگر هم بخواهد از اين نقطه ضعف استفاده‏
كند ، فقط در فكر اين است كه چه كار كنم تا جمعيت ، بيشتر جمع شود .
اينجاست كه يك عالم بر سر دو راهی قرار می‏گيرد . حالا كه اينها احمق‏
هستند ، چنين نقطه ضعفی دارند ، من از اين نقطه‏ضعف استفاده و بهره‏برداری‏
كنم يا علی‏رغم وجود اين نقطه ضعف ، با آن مبارزه كنم و به دنبال حقيقت‏
بروم ؟
نقطه ضعف دومی كه در مجالس عزاداری هست و بيشتر از ناحيه عوام‏الناس‏
است و خوشبختانه كمتر شده است ، مسئله " شومر و واويلا " بپا شدن است‏
. منبری در آخر منبرش حتما بايد ذكر مصيبت كند و در

اين ذكر مصيبت هم نه تنها مردم اشك بريزند ، كه تنها اشك ريختن قبول‏
نيست ، بايد مجلس از جا كنده شود و شور و واويلا بپا شود . من نمی‏گويم‏
مجلس از جا كنده نشود ، من می‏گويم اين نبايد هدف باشد . اگر در آن مسير
صحيح با بيان حقايق و واقعيات ، بدون آنكه روضه دروغی خوانده شود ، بدون‏
آنكه جعلی شود ، بدون آنكه تحريفی شود ، بدون آنكه برای امام‏حسين ( ع )
اصحابی بسازند كه در تاريخ نيست و خود امام‏حسين ( ع ) آنها را نمی‏شناسد
چون وجود نداشته‏اند ، بدون آنكه برای امام‏حسين ( ع ) فرزندانی ذكر شود كه‏
چنين فرزندانی در دنيا وجود نداشته‏اند ، بدون اينكه برای امام‏حسين ( ع )
دشمنانی ذكر شود كه اصلا چنين كسانی وجود نداشته‏اند ، اگر اشكی از روی‏
صداقت و حقيقت ريخت ، شور و واويلا هم بپا شد ، مجلس هم كربلا شد ،
بسيار خوب است . ولی وقتی كه حقيقت و صداقت نبود ، آيا بايد با
امام‏حسين ( ع ) بجنگيم ، دشمنی كنيم ، دروغ ببنديم ، دروغ بگوييم ؟ !
اين ، نقطه ضعف مردم عوام است . با اين نقطه ضعف چه بايد كرد ؟ آيا
بايد از اين نقطه ضعف مردم استفاده كرد ؟ بايد بهره‏برداری كرد و سوارشان‏
شد ؟ بايد مانند تاج‏نيشابوری گفت كه چون اينها احمقند ، من از حماقتشان‏
استفاده می‏كنم ؟ ! نه ، بزرگترين رسالت و بزرگترين وظيفه علماء مبارزه‏
با نقاط ضعف اجتماع است . اين است كه پيغمبراكرم ( ص ) فرمود : « اذا
ظهرت البدع فی امتی فليظهر العالم علمه و الا فعليه لعنة الله » ( 1 ) ،
آنجا كه بدعتها و دروغها ظاهر می‏شود
آنجا كه چيزهايی ظاهر می‏شود كه در دين نيست ، مسائلی پيدا می‏شود كه من‏
نگفته‏ام ، برعهده دانايان است كه حقايق را بگويند ولو مردم خوششان نيايد
. آن كسی كه حقايق را كتمان می‏كند ، لعنت خدا بر او باد . بالاتر از اين‏
را خود قرآن كريم فرموده است : « ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات‏
و الهدی من بعد ما بيناه للناس فی الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم‏
اللاعنون »( 1 ) .
آن دانايانی كه حقايقی را كه ما گفته‏ايم ، می‏دانند ولی كتمان می‏كنند ،
می‏پوشانند ، اظهار نمی‏كنند ، لعنت خدا ولعنت هر لعنت كننده‏ای بر آنها
باد . وظيفه علما ، در دوره ختم‏نبوت مبارزه با تحريف است . خوشبختانه‏
ابراز اين كار در دست است و در ميان علماء ، بوده و هستند افرادی كه با
اين نقاط ضعف مبارزه كرده و می‏كنند . كتاب لؤلؤ و مرجان كه در همين‏
موضوع حادثه عاشورا نوشته شده و در سه‏شب گذشته از آن نام برده ، از
مرحوم حاجی‏نوری ( رضوان الله عليه ) است كه درست همان قيام و وظيفه‏
بسيار بسيار مقدسی است كه اين مرد بزرگ انجام داده است و مصداق قسمت‏
اول آن حديث است « اذا ظهرت البدع فی امتی فليظهر العالم علمه » .
وظيفه علماست كه در اين موارد حقايق را بدون پرده به مردم بگويند ولو
مردم خوششان نيايد . وظيفه علماست كه با اكاذيب مبارزه كنند ، وظيفه‏
علماست كه مشت دروغ‏گويان را باز كنند . فقها در باب غيبت مطلبی دارند
می‏گويند غيبت مواردی دارد كه استثناء
شده است . يكی از موارد استثنای غيبت كه همه علمای‏بزرگ مرتكب اين‏
غيبت شده‏اند و آن را لازم و بلكه احيانا واجب می‏دانند ، جرح راوی است .
يعنی چه ؟ يعنی : شخصی حديث روايت می‏كند ، از پيغمبر ( ص ) حديث‏
روايت می‏كند ، از امام ( ع ) حديث روايت می‏كند ، آيا شما فورا بايد
قبول كنيد ؟ نه ، بايد تحقيق كنيد كه او چگونه آدمی است ، آيا راستگو
است يا دروغگو ؟ اگر در زندگی اين آدم نقطه ضعفی را كشف كرديد ، اگر
عيبی ، نقصی ، دروغی ، فسقی را كشف كرديد ، اينجا بر شما نه تنها جايز
است ، بلكه لازم است كه در متن كتابها ، اين آدم را رسوا كنيد . اين‏
اسمش جرح است . با اينكه غيبت است ، با اينكه بدگويی است ، و غيبت‏
و بدگويی نه از مرده جائز است و نه از زنده ، ولی در اينجا كه
تحريف‏حقايق است ، قلب‏حقايق است ، بايد او را رسوا كنيد . دروغگو را
بايد رسوا كرد .
يك عالم ممكن است در يك زمينه ، بزرگ هم باشد ، مانند ملاحسين‏كاشفی‏
كه خيلی مردملايی بوده است ! اما روضةالشهدايش پر از دروغ است . به همه‏
دروغ بسته حتی به ابن‏زياد و عمرسعد هم دروغ بسته است ! نوشته است ابن‏
زياد پنجاه خروار زر سرخ به عمرسعد داد كه آمد كربلا و دست به اين كار زد
! هر كس بشنود می‏گويد : پس عمرسعد خيلی هم تقصير نداشته است ، پنجاه‏
خروار طلا را به هر كس بدهند دست به اين كار می‏زند . در مورد
ملاآقای‏دربندی اتفاق‏نظر است كه آدم خوبی بوده است . حتی مرحوم حاجی‏نوری‏
كه از كتابش انتقاد می‏كند و به حق هم انتقاد می‏كند ، می‏گويد :
مرد خوبی بوده است . واقعا نسبت به امام‏حسين عليه‏السلام مرد مخلصی بوده‏
است و نوشته‏اند هر وقت نام امام‏حسين را می‏شنيد اشكش جاری می‏شد ، فقه و
اصول را هم به خوبی می‏دانسته است . خودش خيال می‏كرد كه از فقهای درجه‏
اول است ولی نه ، از فقهای درجه دوم و سوم لااقل بشمار می‏رود . كتابی‏
نوشته به نام خزائن كه يك دوره فقه است و چاپ هم شده . معاصر با
صاحب‏جواهر است . به صاحب‏جواهر گفت اسم كتاب شما چيست ؟ گفت جواهر
. اسم كتاب خودش خزائن بود . گفت از اين جواهر شما در خزائن ما بسيار
است . اما كتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هيچ فقيهی‏
نيست كه از اين كتاب استفاده نكند ، هيچ فقيهی نيست كه خودش را
نيازمند به اين كتاب نبيند . ولی كتاب خزائن كه يك دوره چاپ شده ،
بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت ! قيمت آن با اينكه هزار صفحه است ،
همان قيمت كاغذش بيشتر نيست . اين مرد با اينكه مردعالمی است ولی‏
اسرارالشهادش را نوشته كه به كلی حادثه كربلا را تحريف كرده است ، قلب‏
كرده است ، زيرو رو كرده است ، بی‏خاصيت و بی‏اثر كرده است ، كتابش‏
مملو از دروغ است ! حال به خاطر اينكه او عالم بوده ، باتقوا بوده ،
مخلص امام‏حسين ( ع ) بوده است ، ما بايد درباره‏اش سكوت كنيم ؟
حاجی نوری نبايد درباره أسرار الشهاده او اظهار نظر كند ؟ بايد جرح بشود
و اين وظيفه عالم است . از خداوند تبارك و تعالی توفيق می‏خواهيم كه‏
دلهای همه ما را به حق و حقيقت رهبری بفرمايد
گناهانی را كه از طريق تحريف يا غير تحريف مرتكب شده‏ايم ، بر ما
ببخشايد .
به ما توفيق بدهد كه وظيفه و رسالتی را كه در اين زمينه داريم به خوبی‏
انجام بدهيم